مهتاب دلم امشب هاله ای سرد در دور خود دارد من از نگاه سرد تو در خودشکستم
حریم سرد نگاهت را امشب هم انتظار دارد
عشق من
دلم بی تو در کنج خرابات شهر مرده
بیا ای روشن تر ازخورشید
همه جارا درخشان کن
مثال دست های مهربان خداباش
دلم را در انتظار دیدنت نگذار
یار بی وفای من بیا دوستت دارم
و چه سخت است وقتی هنوز لبریز دوست داشتن باشی؛
وقتی نباید دوست داشته باشی و داری!
و چه سخت است فراموش نکردن؛
و چه سخت است پر از احساس باشی برای پنهان کردن؛
و پر از اشک باشی برای نریختن؛
و پر از حرف باشی برای انباشتن.
و چه سخت است فرو رفتن در دریای سکوت؛
و ته نشین شدن در اندوه و غم.
و چه سخت است خاموش بودن در روشنای روز؛
و بیداری در امتداد سیاهی!
و چـــه سخت تر، گذشتن از آنی که از آنِ دیگری ست؛ دیگر
و چه احمقانه، شیرین است اصرار بر دوست داشتنِ تنها حادثه زندگیت؛
که در زمستان جوانه زد؛
و در بهار پژمرد.!
و چــــــه ســــخت است تحمل کردن در اوج ناتوانی